-
شیطان...
جمعه 23 دیماه سال 1390 11:32
دیروز شیطان را دیدم. در حوالی میدان بساطش را پهن کرده بود؛ فریب میفروخت. مردم دورش جمع شده بودند، هیاهو میکردند و هول میزدند و بیشتر میخواستند توی بساطش همه چیز بود: غرور، حرص،دروغ و خیانت، جاهطلبی و … هر کس چیزی میخرید و در ازایش چیزی میداد. بعضیها تکهای از قلبشان را میدادند و بعضی پارهای از روحشان...
-
دستها !
جمعه 23 دیماه سال 1390 11:25
یک توپ بسکتبال تو دست من تقریباً 19 دلار می ارزه . یک توپ بسکتبال تو دست مایکل جوردن تقریباً 33 میلیون دلار می ارزه. بستگی داره تو دست کی باشه . یک توپ بیس بال تو دست من شاید 6 دلار بی ارزه . یک توپ بیس بال تو دست راجر کلمن 4.75 میلیون دلار می ارزه. بستگی داره تو دست کی باشه . یک راکت تنیس تو دست من بدون استفاده است ....
-
مشق های خط خطی...
جمعه 23 دیماه سال 1390 11:22
معلم عصبی دفتر رو روی میز کوبید و داد زد: سارا ... دخترک خودش رو جمع و جور کرد، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت : بله خانوم؟ معلم که از عصبانیت شقیقه هاش می زد، تو چشمای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد: چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ هـــا؟! فردا...
-
انتظار...
جمعه 23 دیماه سال 1390 11:17
هر جمعه دست به دعا برمی داریم و دردمندانه و ازعمق جان از پروردگار جهان میخواهیم آمدنت را ای آفتاب تابنده مهربان ! می دانم روزی خواهی آمد ... در یکی از همین جمعه های دور یا نزدیک خواهی آمد با اسب سرخ در برابر خورشید و از مقابل من . بیصبرانه انتظار میکشم آمدنت را ... هر جمعه دست به دعا برمی داریم و دردمندانه و ازعمق...
-
غصه...
یکشنبه 13 آذرماه سال 1390 10:43
...هیچکی از رفتن من غصــــه نخورد... ...هیچکی با موندن من شـــاد نشد... ...وقتی رفتــــم کسی قلبش نگرفت... ... بغض هیچ آدمی فریــاد نشد... ...وقتی رفتم کسی گریــش نگرفت... ... اشکش و کسی نریخت پشت ســــرم... ...راستی که بی کسی درد بدیه... ...منم انگار همیشــــه تو سفرم... ...وقتی رفتم کسی غصـــش نگرفت... ...وقتی رفتم...
-
محرم آمد...
چهارشنبه 9 آذرماه سال 1390 16:13
نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت نه سیٌدالشٌهداء بر جدال طاقت داشت هوا ز باد مخالف چو قیرگون گردید عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید
-
داستانه باحال...
چهارشنبه 25 آبانماه سال 1390 10:54
زن و مرد جوانی به محله جدیدی اسبابکشی کردند. روز بعد ضمن صرف صبحانه،زن متوجه شد که همسایهاش درحال آویزان کردن رختهای شسته است و گفت: لباسها چندان تمیز نیست. انگار نمیداند چطور لباس بشوید. احتمالا باید پودر لباسشویی بهتری بخرد. همسرش نگاهی کرد اما چیزی نگفت. هربار که زن همسایه لباسهای شستهاش را برای خشک شدن...
-
پ نه پ
یکشنبه 22 آبانماه سال 1390 15:15
جک های پـَ نه پـَـ خونمون رو عوض کردیم به بابام میگم کی واسه خونه خط میگیری؟ میگه خط تلفن؟ ::پـَـَـ نــه پـَـَــــ خط نستعلیق روزی دوبار هم از روش بنویسیم برای طرح یه شکایت رفتم کلانتری طرف می گه از کسی شکایت دارین ؟ ::پـَـَـ نــه پـَـَــــ اومدم فرار مایکل اسکافیلد رو از فاکس ریور گزارش کنم تو این گرما که سگ تب میکنه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 آبانماه سال 1390 19:22
عشق آمد جمله عین و شین و قاف خنجری بر گرد راسی در طواف عشق ترکیبی ز قاف و عین و شین حاء «حم» در میان یا و سین آری عشق آمد ز قاف و شین و عین عشق یعنی یک کلام و آن حسین
-
پ نه پ
یکشنبه 17 مهرماه سال 1390 16:49
دوستم زنگ زده میگه چکار میکنی؟ میگم ماشینمو آوردم تعمیرگاه ... میگه مگه خرابه ؟ پَ نه پَ آوردمش تعمیرگاه عیادت دوستای مریضش ماشن رو پارک کردم شمارمو گذاشتم زیر برف پاک کن ... زنگ زده میگه پراید مال شماست؟ پَ نه پَ بی ام و بقلی مال منه ! شماره مو گذاشتم رو پرایده ریا نشه تو خیابون مارو دست تو دست باهم دیده ... از این...
-
تفلدت مبارک فرناز!
جمعه 18 شهریورماه سال 1390 17:13
سلام تولدت مبارک فرنازجان روز تولدت شد و نیستم اما کنار تو کاشکی می شد که جونمو هدیه بدم برای تو درسته ما نمیتونیم این روز و پیش هم باشیم بیا بهش تو رویامون رنگ حقیقت بپاشیم میخوام برات تو رویاهام جشن تولد بگیرم از لحظه لحظه های جشن تو خیالم عکس بگیرم من باشم و تو باشی و فرشته های آسمون چراغونی جشنمون، ستاره های...
-
عشق واقعی...
جمعه 21 مردادماه سال 1390 02:17
داستان کوتاه : عشق واقعی چشمای مغرورش هیچوقت از یادم نمیره . رنگ چشاش آبی بود . رنگ آسمونی که ظهر تابستون داره . داغ داغ… وقتی موهای طلاییشو شونه می کرد دوست داشتم دستامو زیر موهاش بگیرم مبادا که یه تار مو از سرش کم بشه . دوستش داشتم . لباش همیشه سرخ بود . مثل گل سرخ حیاط . مثل یه غنچه … وقتی می خندید و دندونای سفیدش...
-
حتما بخونید...
پنجشنبه 20 مردادماه سال 1390 01:21
داستانی تلخ و زیبا نفس عمیق کشیدم و دسته گل رو با لطیف ترین حالتی که می شد توی دستام نگه داشتم هنوز یه ربع به اومدنش مونده بود نمی دونستم چرا اینقدر هیجان زده ام به همه لبخند می زدم آدمای دور و بر در حالی که لبخندمو با یه لبخند دیگه جواب می دادن درگوش هم پچ پچ می کردنو و دوباره می خندیدن اصلا برام مهم نبود من همتونو...
-
نهایت عشق !
جمعه 31 تیرماه سال 1390 03:13
یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟ برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می کنند. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن درتحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه...
-
فانتزی
چهارشنبه 15 تیرماه سال 1390 11:52
-
یه نامه عاشقانه از یه عاشق برا یه معشوق
چهارشنبه 15 تیرماه سال 1390 09:25
میتونم این دوری رو تحمل کنم... به فاصله ها فکر نمیکنم ...... میدونی چرا؟؟ آخه... جای نگاهت رو نگاهم مونده..... رد احساست روی دلم جا مونده ... میتونم تپشهای قلبت رو بشمارم...........چشمای بیقرارت هنوزم دارن باهام حرف میزنن.......حالا چطور بگم تنهام؟؟چطور بگم تو نیستی؟؟چطور بگم با من نیستی؟؟آره!خودت میدونی....میدونی که...
-
جملات...
چهارشنبه 15 تیرماه سال 1390 09:24
به هر کجا پا ی گذاری عشق را بگستران،اول از همه در خانه خویش،عشق رابه فرزندانت به همسرت و به همسایه ات نثار کن. مظهر مهر خداوندی باش مهر در چهره خود مهر در چشمان خود مهر در تبسم خود مهر در برخورد گرم خود(مادر ترزا) لائوتسو میگه مهربانی در گفتار اعتماد می آفریند. مهربانی در اندیشه ،بصیرت می آفریند. مهربانی در بخشش، عشق...
-
متفرقه...
چهارشنبه 15 تیرماه سال 1390 09:23
-
عکس عاشقانه
سهشنبه 14 تیرماه سال 1390 12:43
-
خوشگل...
سهشنبه 14 تیرماه سال 1390 12:30
-
آدمک...
دوشنبه 13 تیرماه سال 1390 12:35
-
گل رز
شنبه 11 تیرماه سال 1390 12:50
-
عکس متحرک
شنبه 11 تیرماه سال 1390 12:18
امیدوارم از این عکسا خوشتون اومده باشه خوشحال میشم نظر بدید
-
قلب آدمها...
جمعه 3 تیرماه سال 1390 12:16
یا لطیف آدمی دو قلب دارد : قلبی که از بودن آن با خبر است و قلبی که از حظورش بی خبر. قلبی که از آن باخبر است همان قلبی ست که در سینه می تپد همان که گاهی می شکند گاهی می گیرد و گاهی می سوزد گاهی سنگ می شود و سخت و سیاه و گاهی هم از دست می رود... با این دل است که عاشق می شویم با این دل است که دعا می کنیم با همین دل است...
-
گل آفتابگردان
سهشنبه 31 خردادماه سال 1390 18:01
گل آفتابگردان رو به نور میچرخد و آدمی رو به خدا. ما همه آفتابگردانایم. اگر آفتابگردان به خاک خیره شود و به تیرگی، دیگر آفتابگردان نیست. آفتابگردان، کاشف معدن صبح است و با سیاهی نسبت ندارد.» اینها را گل آفتابگردان به من گفت و من تماشایش میکردم که خورشید کوچکی بود در زمین که هر گلبرگش، شعلهای بود و دایرهای داغ در دلش...
-
عاشق تر از همیشه...
سهشنبه 31 خردادماه سال 1390 14:01
عاشق عاشق تر نبود در تار و پودش دیدی گفت عاشقه عاشق @@@@@@@@ نبودش @@@@@@@@@@ امشب همه جا حرف از آسمون و مهتابه ، تموم خونه دیدار این خونه فقط خوابه ، تو که رفتی هوای خونه تب داره ، داره از درو دیوارش غم عشق تو می باره ، دارم می میرم از بس غصه خوردم ، بیا بر گرد تا ازعشقت نمردم، همون که فکر نمی کردی نمونده پیشت، دیدی...
-
زندگی زیباست اما...
سهشنبه 31 خردادماه سال 1390 08:17
زندگی زیباست*** اما بدون غم مرگ زیباست*** اما بدون گناه دوستی زیباست*** اما بدون کلک عشق زیباست*** اما بدون دروغ دنیا زیباست***اما بدون درگیری گل زیباست***اما بدون ریشه سکوت زیباست***اما بدون یار شیشه زیباست***اما بدون تیرگی برف زیباست***اما بدون رهگزر خانواده زیباست***اما بدون دوری ما هم زیباییم ***اما بدون ماسک
-
چه زیباست...
سهشنبه 31 خردادماه سال 1390 08:03
چه زیباست : دیدن بارش باران در زیر آن چه زیباست : دیدن آسمان آبی بی پایان چه زیباست : دیدن روییدن گل های عشق چه زیباست : دیدن پرستوهای عاشق و چه زیباست : دیدن دوباره تو ، دیدن دوباره با تو بودن این روزها خوشحالم نه به گذشته فکر میکنم نه به آینده در حال در همین زمان زندگی میکنم نه غم دارم نه غصه فقط با تو شادم ، با تو...
-
داستانی خواندنی
سهشنبه 31 خردادماه سال 1390 07:56
افسانه عشق و مجنون ر وزی همه فضایل و تباهی ها دور هم جمع شدند خسته تر و کسل تر از همیشه. نا گهان ذکاوت ایستاد و گفت:بیایید یک بازی بکنیم. مثلا "قایم موشک" همه از این پیشنهاد شاد شدند. دیوانگی فورا فریاد زد که من چشم می گذارم. و از آنجایی که هیچکس نمی خواست به دنبال دیوانگی برود همه قبول کردند که او چشم...