عکس و نوشته های بامزه و خنده دار!

دارم میرم ایران ^-^



بابا آخه کی مجبورت کرده انگلیسی هم بنویسی !؟


پستامینوفن ! هر ۸ ساعت یک عدد



فرار مغز ها



قاب برازنده گوشی های اپل !



******************
بچه های الآن که سختی نمی کشن؟
ما خسته شدیم انقدر دفتر خط کشی کردیم.
 دفتر میخره از قبل توش مشقاشم نوشته شده حتی..!!


****************

یه نفر داشت با خدا راز و نیاز میکرد ....
از خدا پرسید : خدا جون میشه یه سوال ازت بکنم ؟؟
خدا : بله بپرس ...
مرد : خدایا این درسته که میگن 1 میلیون سال واسه تو اندازه 1 ثانیه هست ؟؟
خدا : بله درسته ....
مرد : اونوقت یک میلیارد تومن واست چقدره ؟؟
خدا : اندازه یه دو زاری ...
مرد : عجب ... خدایا میشه یه دونه دو زاری بهم بدی ؟؟؟
خدا : آره فقط 1 ثانیه صبر کن .....:)

**********
از وقتی که شماره شو به بلَک لیست گوشیم انتقال دادم چند ماهی میگذره…
شیش،هفت تا اس داده بود که چند هفته بعد خوندمشون.
اون موقع از دستش عاصی بودم. واقعاً اذیت میکرد.
یه شب با یه شماره دیگه اس داد برا همین نرفت تو بلک لیستم
نوشته بودکه اگه میخوای دیگه اس ندم بهت،یه چیزی بگو.
بدون معطلی جواب دادم و همون چیزی رو که میخواست
براش فرستادم چون واقعاً دیگه نمیخواستم اس.ام.اساشو ببینم.
دیگه ا………س نداد
نمیدونم اصلاً چی شد که اینطور شد. دیگه سراغمو نگرفت
انگار نه انگار که من “هستم”
به هرحال اعتراف میکنم که خیلی دلم برای اس.ام.اس هاش تنگ شده.
اگه الان اینارو میخونی، ازت میخوام که یه شانس دیگه بهم بدی. قول میدم بچه ی خوبی بشم !
هم تو مسابقه ها شرکت کنم
هم آهنگپـیشواز داغ هفته رو انتخاب کنم و حتی با شارژ ۱۶۸۶۵۰ریال، برنده ۱۰۰ تومن اعتبار هدیه
داخل شبکه شم ..!
ایرانسل دوسِت دارم !

***********
ﻣﻌﻠﻢ ﺍﺳﻢ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻛﺮﺩ ، ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﭘﺎﻱ ﺗﺨﺘﻪ ﺭﻓﺖ ، ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: ﺷﻌﺮ ﺑﻨﻲ ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ ، ﺩﺍﻧﺶﺁﻣﻮﺯ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩ:
ﺑﻨﻲ ﺁﺩﻡ ﺍﻋﻀﺎﻱ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮﻧﺪ | ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﺯ ﻳﻚ ﮔﻮﻫﺮﻧﺪ
ﭼﻮ ﻋﻀﻮﻱ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺁﻭﺭﺩ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ | ﺩﮔﺮ ﻋﻀﻮﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﻗﺮﺍﺭ
ﺑﻪ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻛﻪ ﺭﺳﻴﺪ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﺪ ،ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: ﺑﻘﻴﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ!
ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ: ﻳﺎﺩﻡ ﻧﻤﻲ ﺁﻳﺪ ، ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: ﻳﻌﻨﻲ ﭼﻲ ؟ﺍﻳﻦ ﺷﻌﺮ ﺳﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻲ ﺣﻔﻆ ﻛﻨﻲ؟!
ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ:ﺁﺧﺮ ﻣﺸﻜﻞ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﺮﻳﺾ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻮﺷﻪ ﻱ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ،ﭘﺪﺭﻡ ﺳﺨﺖ ﻛﺎﺭ ﻣﻴﻜﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻣﺨﺎﺭﺝ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺑﺎﻻﺳﺖ
ﻣﻦ ﺑﺎﻳﺪ ﻛﺎﺭﻫﺎﻱ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻫﻢ ﻭ ﻫﻮﺍﻱ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺑﺮﺍﺩﺭﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ

ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ ، ﻫﻤﻴﻦ؟! ﻣﺸﻜﻞ ﺩﺍﺭﻱ ﻛﻪ ﺩﺍﺭﻱ ﺑﺎﻳﺪ ﺷﻌﺮ ﺭﻭ ﺣﻔﻆ ﻣﻴﻜﺮﺩﻱ ﻣﺸﻜﻼﺕ ﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﻧﻤﻴﺸﻪ!
ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ:
ﺗﻮ ﻛﺰ ﻣﺤﻨﺖ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺑﻲ ﻏﻤﻲ | ﻧﺸﺎﻳﺪ ﻛﻪ ﻧﺎﻣﺖ ﻧﻬﻨﺪ ﺁﺩﻣﻲ

************

دقت کردین وقتی دارین موقع فوتبال نگاه کردن تخمه میخورید اگر یه دونه از اون مغز تخمه ها بیفته رو زمین تا کل خونه رو نگردی و پیداش نکنی بیخیال نمیشی


دقت کردین: اگه بچه ها لیوان بشکنن : ای دست و پا چلفتی … -اگه مامانه بشکنتش : قضا بلا بود -اگه باباهه بشکنتش : این لیوان اینجا چیکار میکنه…!!تو خونه ی ما که دقیقا همینه شماچطور؟


دقت کردین وقتی حقیقت رو می دونین، گوش دادن به دروغایی که طرف مقابل داره واست میبافه چقدر لذت بخشه؟!


دقت کردین موقع امتحان سوالاتی رو که بلدیم با خط نستعلیق می نویسیم، ولی اونایی رو که بلد نیستیم با بدترین خط می نویسیم !


فقط یه ایرانی میتونه اینو باور داشته باشه که اگه جفت راهنمای ماشین و روشن کنه، مجازه تو اتوبان دنده عقب حرکت کنه!


فقط تو ایران مدارسو 5شنبه ها تعطیل میکنن ولی به جاش بقیه هفته رو براش کلاس جبرانی در نظر میگیرن باپولهای آنچنانی !!!

 

فقط آسمون ایران میتونه : کمی ! تا قسمتی! نیمه ابری!  همراه با بارش پراکنده!در برخی از نقاط باشه. . . ( آخر ادبیاته این جمله)! :


فقط یه معلم ایرانی میتونه (البته از نوع اول دبستانی) برای ترسوندن دانش آموزاش و زود خوابیدن اونا بهشون بگه:من رفتارای شما رو تو خونه با دوربین میبینم



**********************


چارلی چاپلین می گوید آموخته ام که :
با پول می شود خانه خرید ولی آشیانه را نه، 

می توان رختخواب خرید ولی خواب را نه، 

می توان ساعت خرید ولی زمان را نه، 

می توان مقام خرید ولی احترام را نه، 

می توان کتاب خرید ولی دانش را نه، 

می توان دارو خرید ولی سلامتی را نه، 

می توان خانه خرید ولی زندگی را نه، 

می توان قلب خرید، ولی عشق را نه ...

آموخته ام که ... تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که به من می گوید: تو مرا شاد کردی.


****************

یعنی هر وقت یک اس ام اس رو اشتباه می فرستید امکان نداره تو ارسال شکست بخوره و از همه اس ام اس ها زودتر می رسه..!!!!

**********

- تا حالا دقت کردین تا تقویم سال جدید می گیریم اولین چیزی که می بینیم تاریخ تولدمونه که ببینیم چند شنبه میشه!


************

خانم جوانی که در کودکستان برای بچه های 4 ساله کار میکرد میخواست چکمه های یه بچه ای رو پاش کنه ولی



چکمه ها به پای بچه نمیرفت بعد از کلی فشار...و خم و راست شدن، بچه رو بغل میکنه و میذاره روی میز، بعد روی زمین بلاخره باهزار جابجایی و فشار چکمه ها رو پای بچه میکنه و یه نفس راحت میکشه که ... هنوز آخیش گفتن تموم نشده که بچه میگه این چکمه ها لنگه به لنگه است . خانم ناچار با هزار بار فشار و اینور و اونور شدن و مواظب باشه که بچه نیفته هرچه تونست کشید تا بلاخره بوتهای تنگ رو یکی یکی از پای بچه درآورد.

 گفت ای بابا و باز با همان زحمت زیاد پوتین ها رو این بار دقیق و درست پای بچه کرد که لنگه به لنگه نباشه ولی با چه زحمتی که بوت ها به پای بچه نمیرفتن و با فشار زیاد بلاخره موفق شد که بوت ها رو پای این کوچولو بکنه که بچه میگه این بوتها مال من نیست. خانم جوان با یه بازدم طولانی و کله تکان دادن که انگار یک مصیبتی گریبانگیرش شده. با خستگی تمام نگاهی به بچه انداخت و گفت آخه چی بهت بگم. دوباره با زحمت بیشتر این بوت های بسیار تنگ رو در آورد. وقتی تمام شد پرسید خب حالا بوت های تو کدومه؟ بچه گفت همین ها بوت های برادرمه ولی مامانم گفت اشکالی نداره میتونم پام کنم.... مربی که دیگه خون خونشو میخورد سعی کرد خونسردی خودش رو حفظ کنه و دوباره این بوتهایی رو که به پای این بچه نمیرفت به پای اون کرد یک آه طولانی کشید وبعد گفت خب حالا دستکشهات کجان؟ توی جیبت که نیستن. بچه گفت توی بوتهام بودن دیگه


********************

دیدن یه سوسک توی اتاق خواب درواقع مسئله خاصی نیست 
مسئله خاص از اونجا شروع میشه که : سوسکه ناپدید میشه… !!
***********
حالت چشم دانشجویان !!
هنگام درس دادن استاد سر کلاس :

(-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-)


وقتی استاد خبر امتحان رو میده :

(o.O) (o.O) (o.O) (o.O) (o.O) (o.O)


موقع امتحان:

(←.←) (→.→) (←.←) (→.→) (←.←) (→.→)


وقتی استاد موقع امتحان حواسش جمع میکنه واسه مچ گیری:

(↓.↓) (↓.↓) (↓.↓) (↓.↓) (↓.↓)

***************
- دقت کردین وقتی موبایلت زنگ می خوره همه گوش هاشون تیز تیز می شه؛ وقتی تلفن خونه زنگ بخوره همه خودشون رو میزنن به کر بودن ...

- دقت کردین نشده یه بار این جعبه دستمال کاغذی رو باز کنیم، برگ اولش درست مثل بچه آدم بیاد بیرون؟!

************
یه بنده خدا نشسته بود داشت تلویزیون میدید که یهو مرگ اومد پیشش ...
مرگ گفت : الان نوبت توئه که ببرمت ...

طرف یه کم آشفته شد و گفت : داداش اگه راه داره بیخیال ما بشو بذار واسه بعد ...

مرگ : نه اصلا راه نداره. همه چی طبق برنامست. طبق لیست من الان نوبت توئه ... 
اون مرد گفت : حداقل بذار یه شربت بیارم خستگیت در بره بعد جونمو بگیر ... 
مرگ قبول کرد و اون مرد رفت شربت بیاره ...

توی شربت 2 تا قرص خواب خیلی قوی ریخت ...
مرگ وقتی شربته رو خورد به خواب عمیقی فرو رفت ...
مرد وقتی مرگ خواب بود لیستو برداشت اسمشو پاک کرد و نوشت آخر لیست
و منتظر شد تا مرگ بیدار شه ...

مرگ وقتی بیدار شد گفت : دمت گرم داداش حسابی حال دادی خستگیم در رفت!
بخاطر این محبتت منم بیخیال تو میشم و میرم از آخر شروع به جون گرفتن میکنم!

نتیجه اخلاقی : در همه حال منصفانه رفتار کنیم و بی جهت تلاش مذبوحانه نکنیم !

***********

نظرات 1 + ارسال نظر
سهیل شنبه 29 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 10:36 ب.ظ http://titbit.blogsky.com






خوشم اومد از بیشترشون، سمانه..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد