گل آفتابگردان

گل آفتابگردان رو به نور میچرخد و آدمی رو به خدا. ما همه آفتابگردانایم. اگر آفتابگردان به خاک خیره شود و به تیرگی، دیگر آفتابگردان نیست. آفتابگردان، کاشف معدن صبح است و با سیاهی نسبت ندارد.»
اینها را گل آفتابگردان به من گفت و من تماشایش میکردم که خورشید کوچکی بود در زمین که هر گلبرگش، شعلهای بود و دایرهای داغ در دلش میسوخت.
آفتابگردان به من گفت: «وقتی دهقان، بذر آفتابگردان را میکارد، مطمئن است که او خورشید را پیدا خواهد کرد. آفتابگردان هیچوقت، چیزی را با خورشید اشتباه نمیگیرد اما انسان همهچیز را با خدا اشتباه میگیرد
آفتابگردان راهش را بلد است و کارش را میداند. او جز دوستداشتن آفتاب و فهمیدن خورشید، کاری ندارد. او همهی زندگیاش را وقف نور میکند. در نور به دنیا میآید و در نور میمیرد، نور میخورد و نور میزاید
دلخوشی آفتابگردان، تنها آفتاب است. آفتابگردان با آفتاب آمیخته است و انسان با خدا. بدون آفتاب، آفتابگردان میمیرد و بدون خدا، انسان
او ادامه داد: «روزی که آفتابگردان به آفتاب بپیوندد، دیگر آفتابگردانی نخواهد ماند و روزی که تو به خدا برسی، دیگر «تویی» نمیماند. من فاصلههایم را با نور پرمیکنم، تو فاصله ها را چگونه پرمیکنی؟

آفتابگردان این را گفت و خاموش شد. گفتوگوی من و آفتابگردان، ناتمام ماند.او در آفتاب غرق شده بود. جلو رفتم، بوییدمش، بوی خورشید میداد و آخرین صحبتهایش هنوز در گوشهایم طنین انداخته بود: «نام آفتابگردان، همه را به یاد آفتاب میاندازد. نام انسان آیا کسی را به یاد خدا خواهد انداخت؟


این مطلب را یکی از دوستام بهم داده بود . برای قدر دانی ازش تو وبلاگم گذاشتم.

عاشق تر از همیشه...

عاشق                           عاشق تر

نبود در تار و پودش           دیدی گفت عاشقه عاشق

@@@@@@@@   نبودش  @@@@@@@@@@

امشب همه جا حرف  از آسمون و مهتابه  ،  تموم خونه دیدار این خونه

فقط  خوابه ، تو که رفتی هوای  خونه تب داره  ،  داره  از درو دیوارش غم

عشق تو می باره ، دارم می میرم از بس غصه خوردم ،  بیا بر گرد تا ازعشقت

نمردم، همون که فکر نمی کردی نمونده پیشت، دیدی رفت ودل ما رو سوزوندش

حیات خونه دل می گه درخت ها همه خاموشن، به جای کفتر و  گنجشک  کلاغای

سیاه پوشن ،  چراغ  خونه  خوابیده  توی  دنیای خاموشی  ،   دیگه  ساعت رو

طاقچه شده کارش فراموشی  ،  شده کارش فراموشی  ،  دیگه  بارون  نمی

باره  اگر چه  ابر سیاه  ،  تو که  نیستی  توی  این خونه ،   دیگه  آشفته

بازاریست  ،  تموم  گل ها  خشکیدن مثل خار بیابون ها ،  دیگه  از

رنگ  و رو رفته ، کوچه و خیابون ها ،،، من گفتم و یارم گفت

گفتیم و سفر کردیم،از دشت شقایق ها،با عشق گذرکردیم

گفتم اگه من مردم ، چقدر به من وفاداری، عشقو

به فراموشی ،چند روزه تو می سپاری

گفتم که تو می دونی،سرخاک

تو می میرم ، ولی

تا لحظه مردن

نمی گیرم

دل از

تو





بگذار که با یاد تو آغاز کنم

با لحظه ای از عشق تو پرواز کنم

در خلوت رویای تو بگذار امشب

بنشینم وعاشقانه آواز کنم

دلتنگ نگاهت شده ام خورشیدم

بگذار که تا چشم تو پرواز کنم

یک لحظه مرا بنگر ودرمانم کن

تا زندگیم را زتو آغاز کنم

سودای تو فریادی از آتش دارد

کاش از پس این شعله دهان باز کنم

بگذار که با یاد تو اغاز کنم

با لحظه ای از عشق تو پرواز کن

زندگی زیباست اما...

زندگی زیباست*** اما بدون غم


مرگ زیباست*** اما بدون گناه



دوستی زیباست*** اما بدون کلک


عشق زیباست*** اما بدون دروغ




دنیا زیباست***اما بدون درگیری


گل زیباست***اما بدون ریشه


سکوت زیباست***اما بدون یار




شیشه زیباست***اما بدون تیرگی



برف زیباست***اما بدون رهگزر




خانواده زیباست***اما بدون دوری




ما هم زیباییم ***اما بدون ماسک

چه زیباست...

 چه زیباست :

                  دیدن بارش باران در زیر آن

چه زیباست :

                  دیدن آسمان آبی بی پایان

چه زیباست :

                  دیدن روییدن گل های عشق

چه زیباست :

                  دیدن پرستوهای عاشق

و چه زیباست :

                  دیدن دوباره تو ، دیدن دوباره با تو بودن

 

این روزها خوشحالم نه به گذشته فکر میکنم نه به آینده

در حال در همین زمان زندگی میکنم

نه غم دارم نه غصه

فقط با تو شادم ، با تو زنده

با تو به زندگی امیدوار




دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دار
م‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌د
ارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دو
ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دو
ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌د
ارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دار
م‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دار
م‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌د
وستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوس
تت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌
دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دو
ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌د
ارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د
وستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم

داستانی خواندنی

افسانه عشق و مجنون

روزی همه فضایل و تباهی ها دور هم جمع شدند خسته تر و کسل تر از همیشه.

نا گهان ذکاوت ایستاد و گفت:بیایید یک بازی بکنیم. مثلا "قایم موشک"

همه از این پیشنهاد شاد شدند.

دیوانگی فورا فریاد زد که من چشم می گذارم.

و از آنجایی که هیچکس نمی خواست به دنبال دیوانگی برود همه قبول کردند که او چشم بگذارد و به دنبال آنها بگردد.

دیوانگی جلوی درختی رفت و چشمهایش را بست و شروع کرد به  شمردن ....یک...دو...سه...چهار...

همه رفتند تا جایی پنهان شوند؛

لطافت خود را به شاخ ماه آویزان کرد؛

خیانت داخل انبوهی از زباله پنهان شد؛

اصالت در میان ابرها مخفی گشت؛

هوس به مرکز زمین رفت؛

دروغ گفت زیر سنگی می روم اما به ته دریا رفت؛

طمع داخل کیسه ای که دوخته بود مخفی شد.

و دیوانگی مشغول شمردن بود. هفتاد و نه...هشتاد...هشتاد و یک...

همه پنهان شده بودند به جز عشق که همواره مردد بود و نمیتوانست تصمیم بگیرد.

و جای تعجب هم نیست چون همه می دانیم پنهان کردن عشق مشکل است.

در همین حال دیوانگی به پایان شمارش می رسید.

نود و ینج ...نود و شش...نود و هفت...
هنگامیکه 
دیوانگی به صد رسید, عشق پرید و در بوته گل رز پنهان شد.

دیوانگی فریاد زد دارم میام دارم میام.

اولین کسی را که پیدا کرد تنبلی بود؛ زیرا تنبلی، تنبلی اش آمده بود جایی پنهان شود. و لطافت را یافت که به شاخ ماه آویزان بود.

دروغ ته چاه؛ هوس در مرکز زمین؛ یکی یکی همه را پیدا کرد جز عشق.  

او از یافتن عشق ناامید شده بود.حسادت در گوشهایش زمزمه کرد؛ تو فقط باید عشق را پیدا کنی
و او پشت بوته گل رز
است.
دیوانگی شاخه چنگک مانندی را از درخت کند و با شدت و هیجان زیاد ان را در بوته گل رز فرو کرد. و دوباره، تا با صدای ناله ای متوقف شد . عشق از پشت بوته بیرون آمد با دستهایش   صورت خود را پوشانده بود و از میان انگشتانش قطرات خون بیرون می زد. شاخه ها به چشمان عشق فرو رفته بودند
و او نمی توانست جایی را ببیند.
او کور شده بود.
دیوانگی
 گفت « من چه کردم؛ من چه کردم؛ چگونه می توانم تو را درمان کنم.»
 
عشق پاسخ داد:تو نمی توانی مرا درمان کنی، اما اگر می خواهی کاری بکنی؛ راهنمای من شو.»
و اینگونه شد که از آن روز به بعد عشق کور است و دیوانگی همواره در کنار اوست.
خب دوستان عزیــــــزم امیدوارم از این داستان خوشتون اومده باشه. منتظر نظر هاتون هستــــم.


 عشق

 

 

برای عشق تمنا کن ولی خار نشو.

 

برای عشق قبول کن ولی غرورت را از دست نده.

برای عشق گریه کن ولی به کسی نگو.

 

برای عشق مثل شمع بسوز ولی نگذار پروانه ببینه.

 

برای عشق پیمان ببند ولی پیمان نشکن.

 

برای عشق جون خودتو بده ولی جون کسی رو نگیر.

 

برای عشق وصال کن ولی فرار نکن.

 

برای عشق زندگی کن ولی عاشقانه زندگی کن.

برای عشق بمیر ولی کسی رو نکش.

 

 


 


 

                                         برای عشق خودت باش ولی خوب باش.




______★★★★★_______★★★★_____
_____★★★★★★★____★★★★★★__
___★★★★★★★★_★★★★★★★★★___
__★★★★★★★★★★★★★★★★★★★___
__★★★★★★★★★★★★★★★★★★★____
__★★★★★★★★★★★★★★★★★★★____
__★★★★★★★★★★★★★★★★★★★___
___★★★★★★★★★★★★★★★★★★___
____★★★★★★★★★★★★★★★★___
______★★★★★★★★★★★★★★___
________★★★★★★★★★★★★___
__________★★★★★★★★★_____
___________★★★★★★★ ______
___________★★★★★★ _______
____________★★★★_______
____________★★★_______
___________★★________
__________★_________
_________★__________
________★__________
________★__________
________★_________
_________★__________
___________★__________
_____________★_________
_______________★_________
_________________★_________