نگاهش میکنم ...

نگاهش میکنم شاید بخواند از نگاه من که اورا دوست میدارم 

 

 

 

ولی افسوس او هرگز نگاهم را نمیخواهد  

 

 

به برگ گل نوشتم من که اورا دوست میدارم  

 

 

ولی افسوس او گل را به زلف کودکی آویخت تا اورا بخنداند

قاصدک...

قاصدک غم دارم،
غم آوارگی و دربدری،
غم تنهایی و خونین جگری
قاصدک وای به من همه از خویش مرا می رانند،
همه دیوانه و دیوانه ترم می خوانند
مادر من غم هاست،مهد و گهواره ی من ماتم هاست،
قاصدک دریابم!
روح من عصیان زده و طوفانیست،
آسمان نگهم بارانیست
قاصدک غم دارم،غم به اندازه سنگینی عالم دارم،
غم من صحراهاست،افق تیره او ناپیداست
قاصدک دیگر از این پس منم و تنهایی
و به تنهایی خود در هوس عیسایی،
و به عیسایی خود منتظر معجزه ای _غوغایی
قاصدک حال گریزش دارم،
می گریزم به جهانی که در آن پستی نیست،
پستی و مستی و بد مستی نیست
می گریزم به جهانی که مرا ناپیداست شاید آن نیز فقط یک رویاست




نمایش...

 
 
این روزهــــایم به تظاهر می گذرد...


تظاهر به بی تفاوتی،


تظاهر به بی خیـــــالی،

به شادی،

به اینکه دیگــــر هیچ چیز مهم نیست...

اما . . .

چه سخت می کاهد از جانم این "نمایش"

مادر...

وقتی چشم به جهان گشودم.

 قلب کوچکم مهربانی لبخند و نگاهت را 

که پر از صداقت و بی ریایی بود احساس کرد.

 دیدم زمانی را که با لبخندم 

لبخند زیبائی بر چهره خسته ات نشست و دنیایت سبز شد

و با گریه ام دلت لرزید و طوفانی گشت. 

از همان لحظه فهمیدم که تنها در کنار 

این نگاه پرمهر و محبت است که احساس 

آرامش و خوشبختی خواهم کرد. 

مادر عزیزم روزت مبارک

میخواهم این راهی که من وتو آمده ایم را ازابتدا ویران کنم تاهیچ کس به اینجایی که ما رسیده ایم نرسد
::
::

من بی تـــو، شعر خواهم نوشت…
تـــو بی من چه خواهی کرد؟
::
::
غم انگیز است اگر تو را نخواهد !
مسخره است اگر نفهمی !!
احمقانه است اگر اصرار کنی…!


::
::
ایـــن بــار که آمــدی،
دستـت را روی قــلبــم بُگــذار…
تا بــفــهمی این دل بــآ دیدن تـو،
نمی تپد… اَز شــوق میلـرزد.
::
::
خدایا
گله نمیکنم…
ولی کاسه ام را اینقدر خالی دیده ای
که هر چه خواسته ام را
در کاسه ام میگذاری!
::
::
هم بازی قدیم
چشم نگذار
آنقدر دورم که
با شمردن همه اعداد هم
پیدایم نمی کنی!!!!.
::
::
سر بگذار بر دردِ بازوانِ من
دستِ نگاهم را بگیر
مرا دچارِ حادثه‌ای کن که با عشق نسبت دارد
من… عجیب از روزگار رنجیده ام
::
::
انصـاف نیـست،
کـه دنیـا آنقـدر کوچـک باشـد
که آدم هـای تـکراری را روزی صـد بـار ببینـیم…
و آنـقدربـزرگ بـاشـد
که نتوانیم آن کسی را که میخـواهیـم حتـی یـک بـار ببینیـم
::
::
شاید دیگر نباشم
چه بودنی؟؟
وقتی‌ شب کنار خودت میخوابی
صبح در کنار او بیدار میشوی
::
::
لمسَــت کردم
ای کاش هیچگاه تن به خواسته ات نمیدادم
همیشه فکر میکردم تا یکی شدن تنها یه قدم فاصله داریم
اگر میدانستم روزی لمس تنت اینگونه فاصله می اندازد
بین من و تو بین این همه احساس
هرگز تن به هوسی نمیدادم که می پنداشتم
انتهای ِ عشق است
::
::
عجیب درگیر اقلیم چشمانم شده ام
تا دلم هوای بودنت را میکند
باران میگیرد.
::
::
چیز دیگری نمی خواهم،
شاید فقط سهمم را!
از آغوش تو
که روزها به جنونم می کشد
شبها شاعر…!!
::
::
نامت را بر باد نوشته بودم
تا فراموشم شود
اما ندانستم
گردبادی از
نامت… یادت…
مرا به کام خود کشیده است
::
::
در من
کوچه هاییست که با تو…
سفر هاییست که با تو…
روزهایست که باتو…
شبهاییست که با تو…
عاشقانه هاییست که باتو…
نگشته ام
نرفته ام
سر نکرده ام
آرام نیافته ام
نگفته ام
می بینی چقدر با تو کار دارم؟
زودتر بیا!
::
::
چندی است زیاد حرف می زنم اما حرف هایم را نمی زنم…
::
::

منبع اس ام اس غمگین گریه آور

.
چقدر دلم
هوایت را می کند
حالا که دگر هوایم را نداری….
::
::
می دانی
که من
جز با تو
یا هر کس که باشم
باز تنهایم…؟
::
::
از زیـر سنـگ هم کـه شده پـیدایم کـُن
مـدت هاست که تـنهـایی هـای مـرا
دست هـای جـستجوگـری لـمس نکـرده انـد
::
::
هنوز هم
چشمانم نگاهت را
نگاهم لبانت را
و لبانم لبانت را نشانه میرود
در طلب یک بوسه
هنوز هم زیباست انتظار آغوشت را کشیدن
حتی زیباتر از گذشته
::
::
حوالیِ خاکستری رویاهایم نخواب؛
رنگ می گیرد تنهایی ات!
::
::
شبیه همه ی کارهای غیر ارادی ست
به تو فکر کردن؛
مثل نفس کشیدن، مثل تپیدن دل
اگر جلواش را بگیرم
مُرده ام!
::
::
گویـــا فرامـ‌وش کـــ‌رده ایی هـ‌مـ‌یـ‌ن دسـ‌ت و دلـ‌ــــ‌بازی درخـ‌رج کـ‌ردن احـ‌سـ‌اس بود کـ‌ه بـ‌ه عـ‌شـ‌قــ‌م کــِـ‌شـ‌انـ‌د… که به آتشم کشاند
::
::
نمیدانم چرا چشمانم گاهی بی اختیار خیس می شوند
می گویند حساسیت فصلی است
آری من به فصل فصل این دنیای بی تو حساسم.
::
::
دیر کرده ای ذره ای… به اندازه سفید شدن موهای من شاید…
::
::
دوقلب در گذر از سیاهی های شب
به دام عشق در می افتند
دو قلب که هرگز
فرصت دیدارشان نیست
::
::
مـن هـمانی ام که
بی تو
پای تمام دوست داشتنهایم ایستاده ام
::
::
قول داد تا آخر دنیا بماند،
سر قولش هم ماند،
همان روزی که رفت برای من آخر دنیا بود


ولنتاین مبارک

دلم همچو آسمان،پر از ابرهای بارانیست، ای  

 

 

کاش دلم امشب بگرید، شاید که بغض عشق در 

 

 

 

 چشمانم بشکند . عزیزم ولنتاین مبارک

 

یادته...

یادته   

میگفتی زیر ِ بارون باید بدون چتر بری ؟ 

نفس بکشی .. عاشق شی  .. دستشو بگیری .. شیطونی کنی  

بدوئی .. نگاش کنی .. چشم تو چشم .. دستاشو بکشی تا اسمون  

و به اسمون بگی نگـــــــــــا .. ببین چقدر دوسش دارم .. 

 

 

حالا دیگه کم کم باید یاد بگیری چطوری چتر بگیری زیر ِ بارون .. 

یا اصن با بارون قهر کنی ..   

 

 

----------------------------------------------------------------------------------------------------

فرق خونه و دل

خونه ساخته دست بشر است و دل آفریده خدا

خونه از خاک است و دل از احساسات و روح

خونه مهندسی و شناخته شده استو دل ناشناخته

خونه قدیمی میشه ولی دل می تونه تا هست جوون باشه

خونه مستهلک میشه، دل هم ممکنه بشه، اما این کجا و اون کجا

خونه رو میشه خرید، اما دل رو نمیشه خرید 

خونه رو اجاره کرد و بعد مدتی پس داد، ولی دل رو که به هر دلیلی گرفتی، پس دادنی نیست انگاری

خونه رو میشه خراب کرد و از اول ساخت، اما دل رو نمیدونم 

خونه رو میشه به راحتی و هربهانه ای واردش شد، اما دل رو نه 

خونه رو میشه بخ اختیار ازش خارج شد، اما دل رو انگاری نه

خونه رو میشه مهمون شد، توی دل هم میشه، اگر مهمون خوبی نباشی فراموش میشی

خونه می تونه لونه عشق باشه همون طور که دل می تونه لونه عشق باشه

خونه محل رسیدن به آرامش و دل محل استقرار آرامشه 

خونه سایه داره، اما دل آغوش داره که البته سایه رو هم تامین میکنه

خونه میتونه کسی رو داشته باشه یا نداشته باشه، اما دل که تنهایی دل نیست

خونه روحش آدم هاش هستند، اما دل روح جسم آدم هاست

خونه با توجه به وضعیت اقتصادی تنظیم میشه، اما دل با توجه به بلند نظری و رشد معنوی افراد

خونه رو شاید نشه یا نتونیم در راه خدا بدیم، اما دل رو چرا

خونه میتونه برای آدم ها باشه، اما دل باید برای خدا باشه، خودش مستاجرش رو می فرسته  

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

برای تو...

مهم نیست چه سنی داری هنگام سلام کردن مادرت را در آغوش بگیر.


اگر کسی تو را پشت خط گذاشت تا به تلفن دیگری پاسخ دهد تلفن را قطع کن.
 

هیچوقت به کسی که غم سنگینی دارد نگو " می دانم چه حالی داری " چون در واقع نمی دانی.
 

یادت باشد گاهی اوقات بدست نیاوردن آنچه می خواهی نوعی شانس و اقبال است

کاش دنیا یکبار هم که شده 


بازیش را به ما می باخت مگر چه لذتی دارد 

 


این بردهای تکراری برایش؟!... 

 

 

 

 

 

یدونی کی میفهمی دنیادوروزه؟وقتی هرکی روکه دوستش داری بهت بگه:تاآخردنیاباهاتم!. 

 

 

 

هرگز به گذشته  برنگرد 

اگه سیندرلا برای برداشتن کفشش برمیگشت 

هیچوفت یه پرنسس نمیشد 


کلاه فروش...

کلاه فروشی روزی از جنگلی می گذشت.تصمیم گرفت زیر درخت مدتی استراحت کند.لذا کلاه ها را کنار گذاشت و خوابید.وقتی بیدار شد
متوجه شدکه کلاه ها نیست . بالای سرش را نگاه کرد . تعدادی میمون را دید که کلاه را برداشته اند.
فکر کرد که چگونه کلاه ها را پس بگیرد.در حال فکر کردن سرش را خاراند ودید که میمون ها همین کارراکردند.اوکلاه راازسرش برداشت و دید که میمون ها هم ازاوتقلید کردند.به فکرش رسید… که کلاه خود را روی زمین پرت کند.لذا این کار را کرد.میمونها هم کلاهها را بطرف زمین پرت کردند.او همه کلاه ها را جمع کرد وروانه شهر شد.
سالهای بعد نوه او هم کلاه فروش شد.پدر بزرگ این داستان را برای نوه اش را تعریف کرد وتاکید کرد که اگر چنین وضعی برایش پیش آمد چگونه برخورد کند.یک روز که او از همان جنگلی گذشت در زیر درختی استراحت کرد وهمان قضیه برایش اتفاق افتاد.
او شروع به خاراندن سرش کرد.میمون ها هم همان کار را کردند.او کلاهش را برداشت,میمون ها هم این کار را کردند.نهایتا کلاهش رابرروی زمین انداخت.ولی میمون ها این کار را نکردند.
یکی از میمون هااز درخت پایین امد وکلاه رااز سرش برداشت ودر گوشی محکمی به او زد و گفت : فکر می کنی فقط تو پدر بزرگ داری !!!!!!!!!!!!!!!!!!!! 

 

 

 

 

 

 

 

از احمد آقا که به وبلاگم سرمیزنه وبا نظراش خوشحالم میکنه ممنون 

بازم سر بزن