تو مرا به بازی کشاندی ...

تو مرا به بازی کشاندی 
 
 
و من عاشقانه همبازی ات شدم 
 
 
تقلب کردی و من  
 
چشم‌هایم را بستم  
 
تا فکر کنی  
 
تو برنده ی بازی بودی  
 
اما غافل بودی که  
 
از پشت پلک‌های بسته‌ام 
 
 
عاشقانه  
 
دستت را خوانده بوده ام.....!  
 
 
 
نظرات 6 + ارسال نظر
احمد-ا یکشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:32 ب.ظ

سمانه
به شام آخر سراغت آمدم به
سکوت ایستادی و
من ازسکوت ها فقط خاطره دارم !

و اینجا اینقدر زیبا بود
که میتوانست
سکوتم را
نقاشی کند !

لیلی چهارشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:38 ق.ظ http://zar2.blogsky.com

سلام گلم
وب شما هم بسیلر زیبا و مطالب جالبی داره
موفق باشید بای

eli... چهارشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:57 ق.ظ http://eshghemamnoo-1380.blogsky.com/

سلام سمانه جون . شرمنده یه چند روزی نبودم وقتی اومدم آپ کردم زیاد نموندم.

حالا چرا دعوا میکنی گناه دارم دیگه

راستی یه چیزی.... تو چرا منو لینک نکردی؟؟؟ حالا خوبه منم دعوات کنم

شوخی بود موفق باشی
ممنونم که سر میزنی

eli... چهارشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:59 ق.ظ http://eshghemamnoo-1380.blogsky.com/

راستی یادم رفت بگم مطلبت خیلی باحال بود

علیرضا چهارشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:13 ب.ظ

پ عجب حس تلپاتی داری شما؟

panda چهارشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:22 ب.ظ http://nafas14.persianblog.ir/

وبلاگ قشنگی داری سمانه جون
به منم سر بزن
با تبادل لینک نظرت چیه؟
خبرم کن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد