قلب آدمها...

یا لطیف




آدمی دو قلب دارد :
قلبی که از بودن آن با خبر است و قلبی که از حظورش بی خبر.
قلبی که از آن باخبر است همان قلبی ست که در سینه می تپد





همان که گاهی می شکند
گاهی می گیرد و گاهی می سوزد
گاهی سنگ می شود و سخت و سیاه
و گاهی هم از دست می رود...

با این دل است که عاشق می شویم
با این دل است که دعا می کنیم
با همین دل است که نفرین می کنیم
و گاهی وقت ها هم کینه می ورزیم...


اما قلب دیگری هم هست.قلبی که از بودنش بی خبریم.
این قلب اما در سینه جا نمی شود
و به جای اینکه بتپد.....می وزد و می بارد و می گردد و می تابد
این قلب نه می شکند نه میسوزد و نه می گیرد
سیاه و سنگ هم نمی شود
از دست هم نمی رود

زلال است و جاری
مثل رود و نسیم
و آنقدر سبک است که هیچ وقت هیچ جا نمی ماند
بالا می رود و بالا می رود و بین زمین و ملکوت می رقصد

این همان قلب است که وقتی تو نفرین می کنی او دعا می کند
وقتی تو بد می گویی و بیزاری او عشق می ورزد
وقتی تو می رنجی او می بخشد...

این قلب کار خودش را می کند
نه به احساست کاری دارد نه به تعلقت
نه به آنچه می گویی نه به آنچه می خواهی

و آدمها به خاطر همین دوست داشتنی اند
به خاطر قلب دیگرشان
به خاطر قلبی که از بودنش بی خبرن



ازت دوست خوبم ممنون . و لطفا بره جوابه نظرشو ببینه

نظرات 8 + ارسال نظر
هم راز جمعه 3 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:22 ب.ظ http://hypnotherapy.blogfa.com

وبلاگ خوبی داری موفق باشی- برگزاری دوره های عشق ، ازدواج و طلاق با نگرشی نو - با ما باشید
http://hypnotherapy.blogfa.com

[ بدون نام ] جمعه 3 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:35 ب.ظ

لیلی نام تمام دختران ایران زمین است

خدا گفت : زمین سردش است . چه کسی می تواند زمین را گرم کند؟
لیلی گفت: من
خدا شعله ای به او داد. لیلی شعله را توی سینه اش گذاشت. سینه اش آتش گرفت. خدا لبخند زد. لیلی هم.
خدا گفت: شعله را خرج کن. زمینم را به آتش بکش
لیلی خودش را به آتش کشید. خدا سوختنش را تماشا می کرد
لیلی گُر می گرفت. خدا حظ می کرد. لیلی می ترسید آتشش تمام شود
لیلی چیزی از خدا خواست. خدا اجابت کرد
مجنون سر رسید. مجنون هیزم آتش لیلی شد
آتش زبانه کشید. آتش ماند. زمین خدا گرم شد
خدا گفت: اگر لیلی نبود، زمین من همیشه سردش بود
***
خدا مشتی خاک را بر گرفت. می خواست لیلی را بسازد، از خود در او دمید
و لیلی پیش از آنکه با خبر شود عاشق شد
سالیانی است که لیلی عشق می ورزد. لیلی باید عاشق باشد
زیرا خدا در او دمیده است و هر که خدا در او بدمد، عاشق می شود
لیلی نام تمام دختران زمین است؛ نام دیگر انسان
خدا گفت: به دنیایتان می آورم تا عاشق شوید. آزمونتان تنها همین است: عشق
و هر که عاشق تر آمد، نزدیک تر است. پس نزدیک تر آیید، نزدیک تر
عشق کمند من است. کمندی که شما را پیش من می آورد. کمندم را بگیرید
و لیلی کمند خدا را گرفت
خدا گفت: عشق فرصت گفتگو است، گفتگو با من
و لیلی تمام کلمه هایش را به خدا داد. لیلی هم صحبت خدا شد
خدا گفت: عشق، همان نام من است که مشتی خاک را بدل به نور می کند
و لیلی مشتی نور شد در دستان خداوند
***
خدا گفت: لیلی جستجوست . لیلی نرسیدن است و بخشیدن
خدا گفت: لیلی سخت است. دیر است و دور از دست
شیطان گفت: ساده است. همین جایی و دم دست
و دنیا پر شد از لیلی های زود. لیلی های ساده اینجایی. لیلی های نزدیک لحظه ای
خدا گفت: لیلی زندگی ست. زیستنی از نوع دیگر
***
دنیا که شروع شد زنجیر نداشت، خدا دنیای بی زنجیر آفرید
آدم بود که زنجیر را ساخت، شیطان کمکش کرد
دل، زنجیر شد، زن، زنجیر شد
دنیا پر از زنجیر شد و آدم ها همه دیوانه ی زنجیری!
خدا دنیا را بی زنجیر می خواست. نام دنیای بی زنجیر اما بهشت است
امتحان آدم همین جا بود. دستهای شیطا ن از زنجیر پر بود
خدا گفت: زنجیرهایتان را پاره کنید. شاید نام زنجیر شما عشق است
یک نفر زنجیرهایش را پاره کرد. نامش را مجنون گذاشتند
مجنون اما نه دیوانه بود و نه زنجیری. این نام را شیطان بر او گذاشت
شیطان آدم را در زنجیرمی خواست. لیلی، مجنون را بی زنجیر می خواست
لیلی می دانست خدا چه می خواهد. لیلی کمک کرد تا مجنون زنجیرش را پاره کند
لیلی زنجیر نبود. لیلی نمی خواست زنجیر باشد
لیلی ماند . زیرا لیلی نام دیگر آزادی است

قسمتی از کتاب لیلی نام تمام دختران زمین است
از عرفان نظرآهاری

سلام خوبین ؟
احساسم بهم میگه روحیتون خیلی شاده نکنه این مطالبم کسل کننده باشه براتون؟
دوست من حالا اگه اسممو بدونین مگه جه فرقی میکنه
مگه منو میشناسین ؟من تویه شهر دیگه یه گوشه دیگه ایرانم

[ بدون نام ] جمعه 3 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:49 ب.ظ

راستی
شما که اینهمه علاقه به وب دارین اگه دوس داشته باشین دلتون بخواد میتونین یه وب بزنین ما روهم دعوت کنین توش بنویسیم

[ بدون نام ] جمعه 3 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:57 ب.ظ

ضمنا من یه پسرم اسم پسرونه یا اصلا هر اسمی که دوس دارین میتونیین صدام کنین
هر اسمی که مزه واژه هاش براتون جالبه

سینا یکشنبه 5 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:41 ق.ظ http://morghsahar.blogsky.com/

با درود

بسیار زیبا بود ..... خیلی با معنب بود من که خوشم اومد

بدرود

سینا یکشنبه 5 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:44 ق.ظ http://morghsahar.blogsky.com/

با درود


سمانه خانوم ...بخشید اینو میگم ... هیچ قصدی ندارم
تو خط اول .... حظور نوشته شده ....منظور حضور است
فکر کنم دستتون خورده اشتباه تایپ شده
منو ببخشید


دوستدار شما مرغ سحر

بدرود

علیرضا سه‌شنبه 7 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:00 ق.ظ http://arefsky.blogsky.com

سلام مطالب جالبی داری بیشترش کن

[ بدون نام ] شنبه 11 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:09 ب.ظ http://www.khikhon.blogfa.com

من لینکت کردم سمانه جان ولی شما منو لینک نکردیا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد